بیدفاعترینسربازِچشمانت
شنبه, ۲۱ اسفند ۱۴۰۰، ۱۰:۰۱ ق.ظ
هوابغضِمهآلودشراپوشیده ؛ بانوازشِنسیم و نور کمرنگِماه، خطهایآشفتهدفترممیرقصند!
یکخطشاملونوشتهام ، دوسهخطمولانا و به عشقِتوچندجرعهفروغ...
شعرهایمرانوشیدم؛لبترابوسیدم؛وباخیالِراحتمیروملباسِمرگبپوشم...
فنجانقهوهغریبانهبهشیرینیلبخندتمیاندیشد و قندمیبوسد!
قندِلبِتو... طرحِوهمآمیزیازتنهاییِمنلبهفنجانرابوسیدهاست!
قهوهدوبارهگرممیشود و منسردتر ؛ آنچنانکهلبهایتدورترازتنم...
جنجالِخیالتصدایِجنگدارد و منبیدفاعترینسربازِچشمانت!
توفنجانِقهوهراببوس ؛ مناسیرِخیالِمغمومِچشمانتمیمانم!
- ۰۰/۱۲/۲۱