نگاه غیر ساده
شنبه, ۲۱ اسفند ۱۴۰۰، ۰۹:۵۵ ق.ظ
داشتم نگاهش می کردم ؛ یک نگاه غیرساده!
به تارهای سفیدی که خبر از جوگندمی عمیقی داشت.
به چشم هایی که شعر می خواند...
یک نگاه غیرساده و بیانتها ، در فراسوی باورهای قدیمی، دلباخته به شاهکار نقاشیهای موزه ای گمشده
به شعرهای نسروده و حرفهای نشنیده
پشت رشتهکوه قفسههای سینه ، کنار جنگلزار ریه ، در بطن قلبی بیصدا
من ایستادهام و به تو نگاه میکنم
به دوردستهای شیرینی به وسعت دریایسیاه چشمانت...
زمزمههای فرانسوی و نامفهموم از نوازش سوزن گرامافون ، بر خشت خشت خطخطیهای سیاه
حواسم پرت شد ، قهوهام سرد شد!
خوب شد.
یک سفر دور دنیا
چشمان شرقی ، نیاگارای موهات ، قهوه برزیلی ، استوایقفسهسینه ، پاریسِ بطن چپ ، اقیانوس باورها و فقط یک نگاه غیرساده!
-برایدلبرِنداشتهام!
- ۰۰/۱۲/۲۱